آهــــای


♡✿سنگ صبور✿♡

♡خوش به حال فرهاد که تلخ ترین خاطره اش شیرین بود♡

سرم گیج میره.وقتی بهش فکر می کنم چشام سیاهی میره.چه لحظه ی نحسی بود.

یک آن قلبت پر میشه از حسی که نمی دونی چیه.نمی دونه آخر چیزی که الان تازه در

درونت متولد میشه چیه.یه جورایی انگار همه چی با اون چیزی که تو قلبت به وجود اومده،

مخالفه.با این که می دونی حماقت محضه ،به ندای قلبت گوش میدی.

لبخندی به تلخی زهر می زنی اما برات شیرینه.زندگی ات درست از همون لحظه است

که عوض میشه.

آهـــــــــــای...

تویی که اومدی یه امید الکی دادی و رفتی.با توام.خوب گوش کن.اینارو برای تو می نویسم.

اون روز که برام از عشق نوشتی،هیچ فکر می کردی نوری رو تو دلم روشن می کنی که

کم نور و کم نورتر میشه اما تا ابد روشن می مونه؟

فکر نکن از اون پسرایی ام که با یه حرف عاشقونه دلم پروازمی کنه.نه...

آهـــــــــــای تو... حواست هست؟

فکر نکن این که غرورمو به خاطر عشقت زیر پا میذارم معنی اش اینه که تحت تاثیر احساساتم .

فکر نکن از خامیه.نمی دونم هدفت از این کارا چیه.نمی دونم چرا معنی حرفامو نمی فهمی.

نمی دونم چرا با این که عقلم نبودنت را هر روز برای دلم دیکته می کنه،باز هم قلب من محکم

گوشاشو میگیره و فریاد می زنه: نه تمومش کن...

نمی دونم از این همه که برات نوشتم ،چه قدشو فهمیدی.نمی دونم چه قدشو درک کردی.

حتی نمی دونم چرا برای تو که نظم زندگی مو بهم زدی می نویسم.گاهی اینقدر ازت دلخور

میشم که به خودم قول میدم فراموشت کنم اما این دل لعنتی با تمام خوش قولی اش گاهی

یادش میره به قولش وفا کنه...

آهـــــــــــای...تویی که نمی دونم این پستمو می خونی یا نه...

نمیخوام ازت عشق گدایی کنم.فقط میخوام بگم قلب شیشه ای من از پله های انتظار تو سُر

خورد،افتاد و ریز ریز شد.

حداقل برای جمع کردن تیکه هاش بیا...

آهـــــــــــای...یادت نره

دوستت دارم

خداحافظ آرزوی محال من



نظرات شما عزیزان:

احساس زخمی(علی)
ساعت1:00---23 آبان 1392
سلام عزیز
زیبا بود............
عالی بود

دمت گرم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پنج شنبه 23 آبان 1392| 1:31 |♡✿سنگ صبور✿♡| |

|________________________┍──────────────┤